بهنود

ادبیات- موسیقی- رسانه- علوم

بهنود

ادبیات- موسیقی- رسانه- علوم

امید


از کنار پیرزنی رد می‌شدم. با کمک عصایش به آرامی گام برمی‌داشت. دورتر پسری با مادر خود کلنجار می‌رفت. گویا از فرط خستگی می‌‌خواست کمی استراحت کند. اما زن همچنان به او توجهی نکرده و راه خود را گرفت و رفت. پسرک برگشت به سمت ما و با نگاهی به پیرزن اشاره کرد که سریعتر بیا.

من کی هستم؟

 

 

داشتم فکر می‌کردم که من کی هستم؟ اگر بخوام به کسی دقیقاً بگم که من واقعاً چه خصوصیاتی (اعم از فیزیکی و اخلاقی) دارم، به چه نکاتی میشه اشاره کرد؟

در مورد ظاهرم همیشه سعی می‌کنم هیچ اغراقی نداشته باشم. سعی می‌کنم هرچه درحال‌حاضر واقعاً هستم، همونطور نشون بدم. سعی نمی‌کنم خودمو بهتر، مرتب‌تر و خوش‌پوش‌تر از اون چیزی که در یک زمان و مکان هستم نشون بدم. چرا؟ احساس می‌کنم یه نگرانی دارم از اینکه در برابر اونچه نشون میدم و نیستم، باید مسوولیت قبول کنم... که در طولانی مدت به هیچ وجه حاضر به تظاهر نیستم. شاید گفته بشه تغییر در راستای بهبود ایرادی نداشته باشه... این حرف درسته، اما تغییر با چه نرخی؟ یکدفه تغییر فاحشی انجام بدی و به حساب روند بهبود بذاری؟ خوب... من اهلش نیستم... مرد این کارا هم نیستم...

در مورد اخلاقیات و باطنم چی؟ انکار نمی‌کنم که آدم حساسی هستم ولی اکثر اوقات سعی می‌کنم کمتر در ظاهرم نشون بدم. چیزهای زیادی (بعضاً بسیار سودمند) رو تو زندگیم بخاطر اخلاقم از دست دادم. بعضاً برچسب غرور کاذب بهم زدن. برخی مواقع هم گفتن عزت نفسش رو به مخاطره نمیندازه. از چیزهایی که در مورد خودم میشه گفت اینه که در کل (بد یا خوب) برام مهم نیست بقیه در مورد من چی فکر می‌کنن و یا چی‌ میگن... البته اینو بیشتر اطرافیان هم میگن.

بسیار زودرنجم... اگر کسی حتی بدقولی کنه یا دروغ بگه سخت بتونم تحملش کنم.

به ظواهر اهمیت نمی‌دم (نمی‌دونم بده یا خوبه)... اون پوشش که توش راحت‌ترم رو انتخاب می‌کنم.

اما از طرف دیگه فرد کارراه‌بندازی هستم و بهیچ‌وجه متوقع نیستم... هیچوقت در ازای کاری که برای کسی انجام می‌دم انتظار برگشتی ندارم... در حقیقت اگر خلاف این باشه و یا اینکه دوست نداشته باشم کاری رو انجام بدم، معمولاً انجام نمی‌دم.

آدم شوخ طبعی هستم و با همه سنین براحتی منطبق می‌شم. از یه بچه گرفته تا یه پیرمرد یا پیرزن. یک‌کم باهوشم. برخی مسایل بخصوص تئوریک رو بسرعت و همچنین جامع تحلیل می‌کنم. از حرکت و صحبت افراد به کنه وجودشون می‌رسم. پیش افرادی که نمی‌خندن احساس امنیت ندارم.  

از هر چیزی که دارم هرچند اندک لذت می‌برم... اگه یه تیکه نون خشک هم جلوم بذارن خوشحال و راضی‌ام... تظاهر نمی‌کنم چون نمی‌تونم...

مردم ما

شاید دیدن رشد و نمو دیگری که سهمی هرچند اندک در آن داشته‌ای بسیار زیباتر از سعی در کمال خویشتن باشد.

برای گلی که کنار میزم بود گشتیم یه چیزی پیدا کنیم بتونیم راست نگهش داریم. حسابی قد کشیده‌بود ولی خم شده‌بود. یکی از همکارا لوله پلاستیکی نازکی پیدا کرد که راست این کار بود. بدون اینکه به ساقه و ریشه آسیبی برسه روی پایه پلاستیکی قبلی که تو گلدون بود سوارش کردیم. دیگه از فکر قلمه زدن هم بیرون اومدیم. هر روز که بهش دقت میکنی میبینی یا یه برگ جدید روشن دراه درمیاره یا برگاش بزرگتر و تیره‌تر میشن. ای عجب!!!...

این شاه‌پسر، گل‌پسر! قند عسل که از دامن متبرک حضرات یهو تلپّی اومد شد دولتمرد و نهایتاً رئیس جمهور ما، حالا دیگه حرف عمو رو گوش نمیده و بعد یه هفته درخواست عموجان جهت عزل معاون اول درپیت، خود معاون فرار را بر قرار ترجیح داد. اصولاً عموم مردم ایران همینطورین. هرچی بیشتر رو بدی بیشتر سوارت میشن. واسه همینه که تا از یکی در مورد وضع زندگیش می‌پرسی شروع میکنه به آه و ناله و شکوه و هزار بدبختی که انگار فقط تو زندگی اون سر باز کرده.

بگذریم که نسل جوان دوره انقلاب ما هم پیر شدن و باید نگرن جوونهای افراطی بود که نه اهل مطالعه‌ان نه درک متقابل. منطق brainwash شده این جماعت گرچه از درون شروع به فروپاشی میکنه اما نه به این زودی!

از جناح دولتی شاهد ارائه آمار و ارقام و بدعت‌های عصر حجر هستیم. باید کتابی بنویسم و عنوانش رو بجای "ما چگونه ما شدیم" بزارم "ما چگونه گوسفند شدیم".

یه جای کار ایراد داره. در جریان جنگ جهانی، آلمان که با قدرتهای دنیا درگیر شده بود پیشرفت چشمگیر علمی داشت که هنوز که هنوزه از الگوریتم‌های اون موقع تو مسائل امروز استفاده میشه. کوچکترین نمونش الگوریتم سیمپلکس تو برنامه‌ریزی ریاضی بود. حالا این در برابر پیشرفت‌های دیگه نظامی و علمی به چشم نمیاد. در حقیقت در بدترین شرایط روی تحقیق و توسعه سرمایه‌گذاری کردند برنامه‌ریزی متمرکز تک معیاره همه سرمایه رو به یک سمت میبره و هزینه‌های تبلیغاتی گزافی هم باید بده.

عجب کشوری داریم! عجیب مردمی!

در کشور ما مردم به همدیگه از روی علاقه احترام نمیذارن، عمدتاً از ترس است (تازه اگر بخواهند بذارن).

در کشور ما مردم دوست ندارند همسایه ایشان موفقیتی هرچند ناچیز کسب کنه و ترجیح می‌دهند ساکنین دیگر کشورها برایشان کالای فرهنگی، اقتصادی، ملی (مثل خودروهای تمام ملی!!!) و ... به ارمغان بیاورند.

در کشور ما سخن و دیدگاه از مذهب، مکتب، فرهنگ، شعور، عشق، غم، شادی، معرفت، زیباشناختی و ... همه همه متعلق به گروه حاکم بوده و کسی اجازه ارائه تعریف دیگری ندارد.

در کشور ما کسی دوست ندارد با دیگری حرف بزند چون دیگری جز از برخوانی نوشته‌های مکتوب و یا نقل کلام حرف دیگری ندارد (البته اخیراً نرخ بالای سقوط هواپیماها نقل مجلس است!!!).

در کشور ما کسانی که زیاد صحبت می‌کنند احمق‌تر از کسانی هستند که زیاد گوش می‌کنند. کسانی که زیاد گوش می‌گنند این فرصت را دارند این حق انتخاب را دارند که در مسیر شیطان یا صلاح گام بردارند.

در کشور ما مردم متعصبند البته نمی‌دانند چرا. آنها به کلام نمی‌نگرند به فرد نگاه می‌کنند. آنها به ماهیت و شخصیت فرد هم نگاه نمی‌کنند به منصب و جایگاه معنوی (یا مقام) وی توجه می‌کنند. همین برایشان کافیست.

در کشور ما مردم وقتی خسته از هر واقعه و اندیشه و تجاوز و هر کوفت دیگری می‌شوند به دنبال دشمن دشمن خویش راه می‌افتن تا شاید فرجی حاصل شود. زیرا ایشان دیگر دوستی نمی‌شناسند.


در کشور قانون اساسی طراحی می‌شود که بسیار کلی است و بهمین دلیل به هر بند آن ماده یا تبصره نمی‌گن، میگن اصل! اصول قانون اساسی خیلی کلی است و برای تفکیک و تشریح هرچه بیشتر هر اصل باید به قوانین عادی مراجعه کرد که به تفکیک ماده و بند است. اما هر ماده و بند هم نیازمند تشریح است و متدولوژی اجرا که در نهایت می‌رسیم به آیین‌نامه‌های اجرایی که بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌ها هم در آیین‌نامه‌های اجرای پیش‌بینی و مطرح میشه. اگر آیین‌نامه برخلاف قانون باشه باید به دیوان عدالت اداری شکایت کرد.



ما شکایت پیش کی ببریم که قانون برای همه امور به اندازه کافی نداریم و حتی به اونهایی هم که داریم نه احترام میذاریم نه عمل می‌کنیم!

چرا از نقد واهمه داریم. اصلاً در بازار آزاد هست که قیمت‌ها تعادلی شده و رقابت باعث افزایش کیفیت و بهره‌وری میشه. چقدر خوبه که ما دشمن قوی داشته باشیم تا برای مبارزه قوی‌تر باشیم. چرا ارشاد از چاپ کتابها جلوگیری میکنه؟! یه مقام مسوول تو وزارت ارشاد گفت در دوره‌ گذشته از هر چند تا کتاب چاپ شده یا ناامیدی ایجاد می‌کرد یا دین رو زیر سوال می‌برد یا مقدسات رو ال می‌کرد و ....





این‌ چه حرفیه؟ چه بهتر که می‌فهمیم اینهمه اندیشه رنگارنگ تو جامعه هست. اگه هنرمندید شما هم بنویسید، امید بدید، دین رو به زور به خورد مردم ندید براش برنامه بزارید. هزینه‌های تبلیغاتی و سوبسید روی رسانه‌هایی که کار مذهبی می‌کنن که رقابت ایجاد نمیکنه ضربه به فرهنگ و دین و اقتصاده. خیلی‌ها رو می‌شناختم که بعد از چند جلسه نشستن سر سخنرانی‌های دکتر سروش شروع کردن به نماز و عبادت و همیشه یه نهج‌البلاغه تو کیفشون بود. خیلی‌ها رو هم دیدم که وقت سخنرانی‌های مقامات روحانی دولت هم به طرف و هم به دین فحش می‌دادن. باید علاقه ایجاد کرد نباید زورچپون کرد. نباید با لباس بسیج به دختر مردم تجاوز کرد اونچنان که بیهوش بندازیدش تو بیمارستان و بعد تا صداش در نیومده برش دارید ببریدش جای دیگه. نباید نباید نباید ...


باید رفت



از اونجاییکه می‌دونستم خیابونا شلوغ میشه و هیچ تاکسی هم پیدا نمیشه، دیروز سر ظهر پیاده راه افتادیم بچه مردم رو برسونم دانشگاه امیرکبیر. موقع برگشت هم از خیابون قدس سر درآوردیم. اواخر نماز بود که کم کم شروع شد. اونطرف داد میزدن "ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند" اینطرف جواب میدادن "ما اهل کوفه نیستیم پول بگیریم بایستیم". یدفعه با چوب و باتون اومدن سمت ملت. ما هم که نه راه پس داشتیم و نه پیش رفتم تو باغچه کنار درخت وایسادم و دستم رو بردم سمت عینک که تا نزدن برش دارم. شانس آوردیم مردم دوباره برگشتن و ما هم از فرصت استفاده کردیم و رفتیم سمت بلوار کشاورز.این وسط حرومزاده واقعی کسایی بودن که در نهایت وقاحت از مردم فیلم و عکس می‌گرفتن. تا رسیدیم خونه از چشم درد و بوی این گاز بیچاره شدیم.

شب به اتفاق داداش‌اینا رفتیم دربند یه همبرگر مشتی زدیم. این دو روز اصلاً درست نخوابیدم. وقتی هم که درست نخوابم اعصابم دیگه سر جاش نیست. دیشب قبل خواب داشتم فکر می‌کردم مردم تو خیابون چیکار می‌کردن؟ انتظار داشتن چی بشنون؟ سگ زرد برادر شغاله دیگه...

بنظر می‌رسه چیزی که واقعاً مهم نیست عملکرده وگرنه هیچ‌جای دنیا و هیچ شرکتی نمیاد مدیران سطوح میانی رو هم دائم جابجا کنه. مهمترین معضل ما منابع انرژی رایگانه که باعث افسارگسیختگی دولتمردان و سیاست‌گذاران در تصمیم‌گیری‌های میان‌مدت و کوتاه‌مدت و همچنین تنبلی و بیکاری عده کثیری به نام بسیج شده. شرکت‌هایی نظیر shell و BP فقط از انتقال تکنولوژی و دانش فنی حدود 6 برابر درآمد سالانه ایران turnover داشتن و جالب اینکه درآمد ما صرفاً از بخش فروش منابع، عملیات و تا حدود کمی تعمیر و نگهداری سیستم‌ها تامین شد. نه دانشی تولید میشه و نه تکنولوژی به بهره‌برداری می‌رسه. اونچیزی هم که از پیشرفت تکنولوژیک مطرح می‌شه متاسفانه منظور همون تربیت اپراتور یا کاربره که بالا سر دستگاه بایستن و مقادیر فشار و دما رو طبق دستورالعمل کنترل کنن.

بجای اینکه سرمایه‌های بالفعل، صرف ارتقاء دانش فنی، اندیشه و قابلیت‌های فردی- اجتماعی بشه صرف و خرج یک مشت احمق جیره‌خور شده که فقط از موجودیت یه تعداد برای بهره‌بردای شخصی دفاع کنن.

دو هفته پیش یکی از رفقا از دبی اومده بود سری به ما بزنه. پرسیدم الان چیکار میکنی؟ گفت تو مدرسه امریکاییها موسیقی تدریس می‌کنم حقوق خوبی هم بهم میدن و وووو ... تو هم بیا شرکت‌های نفتی رو هوا می‌گیرن. باخودم فکر می‌کردم که کشورهای دیگه از هر حداقلی و هر احدی برای رسیدن به اهداف بلند مدتشون بهره‌‌ میگیرن اما اینجا به تنها چیزی که توجه نمیشه اهداف بلند مدته.

چند وقت پیش رفتم یه گوشه شرکت نفت یه مقاله که نوشته بودم بردم و پیشنهاد کردم بیایم تو صنعت نفت عملیاتیش کنیم منفعت مادی هم نمی‌خوام فقط می‌خوام یه چندتا paper خوب باهم ازش دربیاریم. اونقدر گاگول بودن که بهم گفتن آقا این مقاله چرا به زبان انگلیسی نوشته شده. تو دلم گفتم یا حضرت گه! اینا دیگه کین؟ اونهم تو سطوح بالای مدیریتی!!! 4 کلمه لاتین هم نمی‌تونی بخونی؟ ای خاک بر اون سرت! ای خاک بر سر اون احمق‌تر از تو که تو رو به این سمت گذاشته! ای خاک بر سر رئیس‌جمهور با این وزیر نفتش! ای خاک بر سر رهبر با این حمایتش از رئیس‌جمهور! ای خاک بر سر ما مردم که اینچنین نفت انفال رو دادیم دست یه مشت آخوند مرتجع. اصلاً کاری به عقاید و بدعت‌های جدید تو دین ندارم که هر روز از این تلویزیون مزخرف سر در میاره... چون این بدبختی رو امثال علی شریعتی با خودشون به گور بردن و مردم هم اگه خیلی همت کردن، مثل الاغ کتاباشو فقط خوندن و واسه ادای روشنفکری درآوردن جملاتی رو حفظ کردن. بدبختی اینجاست که هیچیک نمی‌دونیم برای چه هدفی تو این مملکت داریم کار می‌کنیم؟ اساتید دانشگاه و تیم آکادمیک ما هم بجای به‌روز نگه داشتن خودشون سر از سیاست درآوردن. استادی داشتیم که فارغ‌التحصیل برکلی از امریکا بود. اگر جزوش دستش نبود دیگه تعطیله تعطیل بود. یه روز داشت یه رابطه عریض و طویل پای تخته می‌نوشت... همینطور یه نگاه اجمالی بهش انداختم دیدم پارامترهای طرفین از لحاظ ابعادی باهم سازگار نیستن هیچ عددی هم تو کار نبود که دیمانسیونها رو گردنشون بندازیم. پرسیدم این انتگرال رو چطوری گرفتید که اینطوری شد؟ آقا برگشت یه چندبار به تخته نگاه کرد و چند بار به من و بعد هم لبخند زد که باید بره بررسی کنه... یکی از بچه‌ها هم با آرنج بهم زد که بیخیال شو بعداً دهن هممونو سرویس میکنه... حالا جالبه که ایشون نماینده مجلس هم هستن!!!

هیچی سرجاش نیست. افراط و تفریط در همه امور بخصوص مذهب بطور قابل‌ملاحظه‌ای بچشم می‌خوره. مقدس مآبی، شده کار و تبلیغات یه گروه خاص واسه بهره برداری مادی و تحمیق عوام. میان میگن چرا اینقدر به صنعت ترجمه بیشتر از تالیف اهمیت داده میشه؟ آخه آقاجان تو چیزی واسه تالیف نداری! خیلی هنر کنی میری 4 تا کتاب و مقاله رو ترجمه میکنی میچسبونی کنار هم به اسم تالیف قالب می‌کنی به ملت. عرضه داری نظر بده جهانشمول، عرضه داری اندیشه تزریق کن کارا، عرضه داری اراده ایجاد کن مصمم.

یه زمانی تدریس می‌کردم. فهمیدم تدریس سه رکن داره:

1- ایجاد علاقه در دانشجو جهت یادگیری

2- یافتن بهترین شیوه انتقال مطالب به دانشجو

3- تسلط مدرس به مطلب و آگاهی از درس مربوطه

اساتید ما خیلی هنر کنن تو رتبه سوم درجا میزنن. ماشاءالله اونقدر هم مغرورن که براشون مهم نیست دانشجو می‌خونه یا نه!

حالا این جماعت بطور میانگین جزء بهترین‌های این ملتن، دیگه از وزیر و وکیل و ... انتظاری نیست. درکل جامعه‌ای که اندیشه و فرهنگ دندونگیری واسه تزریق نداشته باشه، ناگزیر از پذیرش فرهنگیه که بهمراه تکنولوژیش راحت‌تر از مرزها وارد کشور میشه.

هرازگاهی میبینی یا میشنوی که یک ایرانی در فلان نقطه دنیا فلان کرده... بعد فکمون میفته پایین که اااااااااااااااا بابا عجب! پس ما هم می‌تونیم یه همچین کارایی غیر از تخریب همدیگه بکنیم؟ تو زندگیه یارو که عمیق و دقیق میشی میبینی که هیچ کس تو این مملکت این بابا رو آدم حساب نکرده جز یه تعداد قلیلی مثل پدر و مادرش... اونهم از حرص چشمشو به روی همه چیز بسته و یک هدف رو با تمام قوا دنبال کرده و ... و چه خوب که اکثراً طی هدفشون رخت از این مملکت بربستن وگرنه هنرمند که هیچ، مطرب هم نمی‌شدن.

چه عیبی داره دولتمردان هم مثل یک مدرس در مردم ایجاد انگیزه کنن، درک و شعور مردم رو بالا ببرن، شخصیت و منزلت اجتماعی رو ارتقاء بدن، فاصله طبقاتی رو کاهش بدن، دسترسی به کالاهای اساسی رو تسهیل کنن، باتوجه به بازار تقاضا و عرضه از تولیدکنندگان داخلی حمایت کنند، تولید و توزیع رو هدفمند سرمایه‌گذاری کنن، بهره‌وری صنایع و کاهش waste رو الگو قرار بدن. الگوی خودشون رو درصد پیشرفت سال قبل قرار بدن...

چرا عوض این واقعیت‌ها مردم رو با اعداد و ارقام بی‌معنی و دروغی به بیراهه میکشوونن؟

آخه این دیگه چه مدل حکومتداریه؟

نه مسلمونین، نه پادشاهی هستین، نه کمونیستین، نه میدونین جمهموری چیه... ولی درعین حال هم کمونیستید هم پادشاهی میکنید هم ادای مسلمونا رو در‌میارید و تظاهر به آزادی عقیده و رای مردم هم می‌کنید که بتونید برچسب جمهوری رو هم دنبال بکشید. الحمدلله که از شاه براتون کاخ موند و از کمونیستها هم هیچی نموند یه ساختمون وزارت کشور رو براتون به ارث گذاشتن. تا تقی هم به توقی می‌خوره دست به روی آقا امام زمان برمی‌دارید و ادعا می‌کنید همش در راه ایشونه. اگه این امام زمان رو نداشتید میخواستید چیکار کنید؟ اصلاً ته دلتون اعتقادی به این چیزا دارید؟ به علی قسم نه! همش واسه تحمیق مردمه احمق‌تر از خودتونه. شما که همه معصومید و مبری از هر گونه خطا... چه بسا اگر خطاکار بودید که اینهمه در دولت امام زمانی ارتقاء مقام و منصب نداشتید.