بعضی وقتا واقعاً بهتره تنها باشم بخصوص موقعی که خستم. از یه طرف نمیخوام حرکتی غیرمنطقی انجام بدم و از طرف دیگه نمیتونم صبر و تحمل هر چیزی رو اطرافم داشته باشم. هرقدر هم رخدادهای پیرامونم رو به fun برگزار میکنم و همه چیز رو به مسخره میگیرم بازم ناخودآگاه به سرم میزنه که میز رو کمپلت برگردونم رو زمین. دیشب باید زودتر برمیگشتم خونه تا یه مقدار استراحت کنم. این لحظهها همچین برام غریب هم نیستن قبلاً هم باهاشون درگیر بودم. بهتره که الآن اینجا نشینم و برم.