در محل کارم مردی هست خوشچهره، خوشلباس، تمیز و مرتب که عهدهدار نظافت زمین و خالی نمودن سطلهای زباله است. او بسیار حرف میزند. مجبور شدم مدتی به او روی خوش نشان ندهم تا رهایم کرد و ارتباط ما درحد سلام و احوالپرسی خلاصه شد. صحبتهایش مسیر مشخصی نداشته و صرفاً میخواهد آن فک بیصاحابش را بجنباند. وی رسماً دهن میگاید. مخ این را میخورد بعد میاد بیرون مخ دیگری را و... درکل منتظر است که فقط چراغ سبز ببیند. گویی هیچکس با او لب به کلام نگشوده و وی این فرصت را غنیمت میشمارد. هرچه میخواهم به این مسائل بیتوجه و مراقب ذهن فضول باشم نمیشود. سریع این پرسش در ذهنم شکل میگیرد که چرا برخی با همکاران و غریبهها بیشتر صحبت (یا مصاحبت) میکنند تا با همخویش خویش. چرا به غریبهها بیشتر ابراز محبت میکنند تا به مادر، پدر، برادر، خواهر و یا حتی همسر. من خود زمانی یکی از همینها بودم. چرا؟ چرا میخواهند خود را آنطور نشان دهند که دیگران دوست دارند ایشان را آنگونه ببینند. اگر صحیح است پس به نشان دادن و صحبتهای قشنگ بسنده نکنن و زندگی شخصی خود را نیز بر همین منوال پیش ببرند. اگرنه... در منزل فرد دیگری هستند و تغییر منزلیان کاری بس دشوار بوده و آن شخصیت مضمحل دوستداشتنی جمعی احمقتر از خویش را نمیتوان به نمایش گذارد، پس بهتر است تعدیل به خرج داده و نزدیکترین حالتی که به شخصیت و فرهنگ خویش مییابند اختیار کرده و خود را از تعارض و دیگران را از انسداد اعصاب برهانند. بیاد میآورم زمانی را که با یک نفر زیاد صحبت میکردم. آن زمان بیشتر از آنکه راهنمایی بخواهم شاید گوش شنوایی میخواستم تا برایش دستنوشتههایم را بخوانم. گرچه او نیز با تمام تلاش مرا چون کودکی نظارهگر بود و حرفها و نوشتههایم را کلمه به کلمه شنوا. چرا اینقدر حرف میزدم؟ بنظرم اول از همه تحت فشار بودم و هیچ راه حل منطقی برای رفع مشکلاتم پیدا نمیکردم. حتی توان فرافکنی هم نداشتم. دوم اینکه نمیخواستم با واقعیات زندگی روبهرو شوم و مشت بر در بسته میکوفتم به این امید که باز شود غافل از اینکه در خانه کسی نبود در را بگشاید. نمیدانم با چه ارادهای عزم جزم کردهبودم تا دهان خود را کاملاً سرویس کنم. سوم آنکه شنونده من یکی از اولیای خدا بود و یک مـأمن مورد اعتماد. میدانی که میتوانی هرآنچه میخواهی به وی بگویی.
قصد ندارم خود را توجیه کنم و دیگری را مقصر. ولی کلام این عزیزان از هر دری سخنی بوده و ما نیز نعوذبالله اولیای خدا نیستیم. بنظرم کم گفتن از کم خوردن و کم خفتن بسی مهمتر است.
من اما جزء مردمانی که از کمبود محبت و یا همصحبت رنج میبرند و بدنبال گوشی هستن تا خود را خالی کنن و یا بدنبال کسی هستن تا با او و یا او با آنها سخن بگوید، نیستم. تصور میکنم شخصیت، هویت و شعورم چیزی غیر از اندیشه محیط و قضاوت دیگری است. نمیدانم شاید هم اشتباه میکنم.
خداوندا تو خود مرا بر مسیری که نیکو میداری قرار ده ولی جان مادرت قبلش ظرفیت ما رو هم ببین و یا صبوری لازم را در ما پدید آر!
سلام،
سال نو را به شما تبریک می گم... بلاگ خیلی، خیلی جالبی دارید.
اگر دوست داری از امکانات بیشتری استفاده کنید، از تکنولوژی روز در بلاگ خود بهره برید و آن را به سایت تبدیل کنید، به سایت زیر مراجعه کنید.
http://www.30o.ir
این سایت به غیر از امکانات پایه، امکاناتی از قبیل نظرسنجی برای مطالب، ارزیابی مطالب، عضویت برای سایت خویش، گالری تصاویر، آپلود فایل، ایجاد شناسنامه برای کاربران، صندوق پیام در به مانند GMail برای ارتباط بین کاربران، شمارندهای در قدرت GoogleAnalytics و انجمن گفتگو را به رایگان در اختیار شما قرار میدهد.
از اینکه یک بار از این سیستم استفاده میکنید، ممنون.
موفق باشی...
ممنون از لطف شما. بهرحال باید بگم که از آمیختگی حذر میکنم حداقل فعلاْ. بقولی: دل هر ذره را بشکافی آفتابش در میان بینی
مطمئناْ اگر روزی تصمیم به تغییر کدهای htm گرفتم، به سایت شما مراجعه میکنم.
سلام دوست خوبم
خوب وب جالبی داری اما آنچه خوشم میاید شعر و موضوعات روزنامه نگاری خوش دارم زیرا من درین شاخه درس می خوبم خوب میشه درین مورد مطالب عالی در مورد هنر گویندگی اگر در دسترس شما باشد نشر کنید تا من ازدر دروس خود سود ببرم ...
خیلی میخوام دوست بشیم
منتظرت در وبم استم به من هم بیایییییییییییی
بایک کلیک
برادر من! صادقانه بگم من مطالعات گستردهای ندارم. یکسری مرجع در مورد نحوه ارائه سمینار و برخورد با مخاطبین هنگام presentation داشتم. بذار برم بگردم اگر پیدا کردم همینجا تایپش میکنم.
------------´ما هستیم ´------------------------------------
--------------------`(¯`'*.¸(¯)¸.*'´¯)´------ ------------------
-------------'(¯`'*.¸(¯`'*.¸_¸.*'´¯)¸.*'´- ¯)'-----------------
-------(¯`'*.¸(¯`'*.¸_¸.*'´¯`'*.¸_¸.*'´ ?)¸.*'´¯)-----------
(¯`'*.¸(¯`**.¸_¸.*'´¯`'*.¸_¸.*'´¯`'*.¸- _¸.*'´¯)¸.*'´¯)
----------------------------------------------------------------------
به جنبش ما هستیم بپیوندید.ما هستیم.
-------------------------------------------------------------------
(_¸.*'´(_¸.*'´¯`'*.¸_¸.*'´¯`'*.¸_¸.*'´- ¯`'*.¸_)`'*.¸_)
-----(_¸.*'´(_¸.*'´¯`'*.¸_¸.*'´¯`'*.¸_- )`'*.¸_)----------
-------------'(_¸.*'´(_¸.*'´¯`'*.¸_)`'*.¸_)------------------
--------------------`(_¸.*'´(_)`'*.¸_)´-----------------------
نمیدونم شما چند وقته که هستید ولی ما خیلی وقته حداقل هفتهای یکبار یه سری به جبهه مشارکت میزنیم. پیشنهاد میکنم بیایم هممون بجای طرح شعار، اول خودمون رو بشناسیم و فرق "منفعت فردی و جمعی" رو درک کنیم و در عین حال شناخت صحیحی از تقابل "دوراندیشی" و "گذشت" پیدا کنیم. تو خیابون ریختن و شعار و فحش و تظاهرات و ... دردی دوا نمیکنه. کما اینکه شما الآن از خونه بیا بیرون و به اشخاص مملکت فحاشی کن، حداکثر بازداشگاهی... اما بیا چند جلد کتاب، جزوه، ایدئولوژی، اندیشه یا ... ترویج بده. حداقل اوین. اگر نظر بنده رو بخواین پیشنهاد میکنم مطالعه علمی خوبی (مبتنی بر ریاضیات) روی اقتصاد (اعم از خرد و کلان) و نگرشهای تحلیل سیستمی داشته باشید.
البته اگر یه سری هم به vensim بزنید که خیلی عالیه. من که خیلی ازش